همين دوسه روز پيش رفتم منزل دختر بزرگ امام موسي صدر
بايد امانتي را به دست دختر دوم ايشان كه فردا مسافر بود و به لبنان بازمي گشت مي رساندم و البته توفيق زيارت همسر گرانقدر و بردبار و صبور او را هم داشتم كه صورت تكيده اش نشان از غم هجران بود و آرامش نشسته بر رويش نشان از ايمان
تمام راه بازگشت با خود فكر مي كردم بر اين خانواده طي اين سه دهه چه گذشته مليحه كه هنگام ربوده شدن پدر كودكي بيش نبود امروز مادر دو فرزند است كه آنان و ديگر نوه ها با ياد و خاطرات پدر بزرگ ناديده قصه ها دارند
با آرزوي يافته شدنش كه خانواده بزرگوارش هرگز نا اميد از آن نيستند