سفارش تبلیغ
صبا ویژن

موقتا عنوان ندارد

گنجشک قهوه‏خور و X

مظاهر دیدگاه

کاش اینجا صدای گنجشک‏ها بی‏آد. با یه قهوه ترک، گنده و خفن. دلم می‏خواد خدا دوستم داشته باشه؛‏ سوالی که سریع از مغز نیمه تعطیلم می‏گذره، «تو هم خدا را دوست داری؟» جوابی نمی‏دم. الکی فکرم را می‏برم تا هیچی‏جا، تا همون گنجیشک قهوه‏‏ای ترک. ذهنم را دور می‏دم به سمت اردوی از بلاگ تا پلاک، به نشریه‏ای که داره چاپ می‏شه، قطاری که سوت می‏خواهد کشید، غذایی که برای جسم و روح تمام شده، آخ که چقدر گشنمه! الان توی خونه دارن دست پخت خوشمزه خواهرم را نوش و جان می‏کنند ولی من اینجا باید ...
کاش گنجشک قهوه‏ای ترکی اینجا بود تا با هم حرف می‏زدیم، خیلی حال می‏داد، چون من حرفش را ن‏می‏فهمیدم ولی اون حرف منو ن‏می‏فهمید شاید. قهوه‏ی ترک را دوست دارم. کافه بارون را فکر نکنم. ولی بچه‏هایی که فردا شب آنجا جمع می‏شن را خیلی. کلاً از کافه خوشم نمی‏آد. پارک و قدم زدن را بیشتر حالی هست در ما و می‏باشد.
همه‏ی فکرم شده سفر بازدید از مناطق جنگی، البته اگر این گنجشک و قهوه و گسنگی بزاره.
چی‏چی آخرش:

کلمات کلیدی: روزنوشت

   1   2      >
?بازدید امروز: (25) ، بازدید دیروز: (10) ، کل بازدیدها: (271630)

ساخته شده توسط Rodrigo ترجمه شده به پارسی بلاگ توسط تیم پارسی بلاگ.

سرویس وبلاگ نویسی پارسی بلاگ