دم در یخچال
این قابلمه کجوکولهی قدیمی چند ساله تو خونهی ماست؟ 9-8 سالی هست؛ نه! بیشتره، 15-10 ساله!
با خودم حرف میزنم،ای بابا.
اندازه دو بند انگشت آب میریزم. تخممرغها خیلی سردن، تو آب گرم بازی میکنند. آب گرمتر و گرمتر میشه، نشکنن؟
باید به وبلاگم سر بزنم. زیرش را کم میکنم و بدو میآیم طبقه بالا. خودم را وصل میکنم به منبع عظیم اطلاعات استفاده نشده. یک بار دیگه وبلاگ هفت یار کافه بارون را میخونم. هیچ کدام تکراری یا حداقل شبیه بهم قلمنزدن، منحصر به فرد و زیبا نوشتن.
آقای فضل، شعرش را نوشته.
حامد آقا، دغدغه ادبیش را نوشته.
علی آقا، روایت زیبا و احساس بچهها را نوشته.
مهدی، به حالت گزارشی نوشته.
محمد حامد، طنزانه و هجو نوشته.
حسن هنوز ننوشته ولی اینجا « + » حرفهایی گفته که ارزشش از یه نوشته وبلاگ کمتر نیست.
می توانم به هر یک از سبکهایی بالا بنویسم. ولی من اینجوری نوشتم. میبینید که یه مسئله ساده مثل این، را میشه به چند روش و قلم نوشت. انتخاب سبک مناسب و توانایی اون سبک چیزیه که باید بهش بیشتر دقت کنم.
یک نواختی نوشتاری تو وبلاگ یک آسیبه که کسالت و خستگی میآره. میبینید که یه مسئله ساده مثل این، میشه چند جور نگاه کرد. میشه مسئله تحریم فلسطین و اسرائیل را این جوری بیان کرد + ، شب قدر را این جوری توصیف کرد + و +.
نوشتههای بچهها و تنوعشان، پتانسیل قویشان را نشان میدهد که از آن استفاده نکردیم.
پتانسیل وبلاگی من و شما ؟
آب حیات بخش داخل لوله، تبدیل شده به آب جوش مرگبار. تخممرغ خام به عسلی خوشمزه تبدیل شده. این تغییر میکنه تا اون تغییر کنه، این بلای جون میشه تا اون رفیق جون بشه. پتانسیل این به پتانسیل اون تبدیل میشه، مهم اینه که تغییر کنیم و تواناییهامون را بشناسیم و پرورش بدیم، خشک نباشیم. زندگی همینه.
تا این مطلب را نوشتم، چایی سرد شد و دایی چاق.
الکی نیست که کار خانه را زنها بهتر انجام میدن. ما را چه به آشپزی؟!! یه تخممرغ پختیم، همچین فلسفیش کردیم که دیگه ملت تخممرغ نمیخورن و فقط نگاش میکن.
کلمات کلیدی: اینجا فکری روشن است
ساخته شده توسط Rodrigo ترجمه شده
به پارسی بلاگ توسط تیم پارسی بلاگ.