• وبلاگ : موقتا عنوان ندارد
  • يادداشت : پارك پشت خانه‏
  • نظرات : 3 خصوصي ، 5 عمومي
  • تسبیح دیجیتال

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    يا الله ...

    سلام عليكم !

    از داستان وبلاگ رسپنا فقط يك قسمتش را خواندم .بنابراين يك جورهايي حق اظهار نظر به خودم نمي دهم .

    شايد هم الان آمدم كه بگويم نثرتان خيلي عالي است و با حرف هايتان موافقم ... اين كه يك نويسنده حتما نبايد تجربه كرده باشد تك تك حوادث داستانش را ... اما اين هنر نويسنده است و نويسنده بايد اين قدر تخيلش قوي باشد كه جوري صحنه ها را ، اتفاقات را، حرف ها را ، برايت تصوير مي كند كه به تجربه ي آن ها توسط نويسنده شك كني ... احساس اين كه نويسنده تمام صحنه را از نزديك لمس كرده و حالا دارد برايت شرح مي دهد ، قدرت فوق العاده ي نويسنده را نشان مي دهد ...

    قطعا هر مخاطبي آنطور كه خودش دوست دارد ، شخصيت ها را براي خودش تصور مي كند . مثل دسته بندي شما ... اما معتقدم نويسنده بايد اين قدر قوي باشد كه خودش تكليف شخصيت ها را مشخص كند ... شايد هم دارم اشتباه مي كنم ...

    با همه ي اين ها ، بعضي چيز ها را تا حس نكرده باشي نمي تواني ازشان حرف بزني ، يعني نه كه نتواني ها ، حرفت خيلي درست در نمي آيد ... مثل مستي ... مستي ... و حافظ خوب مي داند مستي چيست ...

    بيش از آنچه بايد حرف زدم . .. اگر بي ربط بود بگذاريد به حساب آشنا نبودن با وبلاگ شما و داستاني كه ازش حرف زديد ...