87/1/6:: 2:2 عصر
مظاهر
دیدگاه
دعوتمان کردند. جمع شدیم و سفر آرام آغاز شد. قطار آرامتر حرکت میکرد. انگار میخواست کوپه به کوپه میهمان میهمانان باشیم. بگویم و بخندیم. اولین نسخه نرمافزار تلفنهمراه را برای عزیزان بولوتوث میکردم. نرمافزار آغازین اطلاعات ضروری اردو و برنامهها را برایدوستان توضیح میداد. میهمان میهمانان شهداء بودن لذتی دارد ...
فکر میکردم کمک حالمان باشند و یا حداقل از باب آنها نگرانی نداشته باشم، بلای جان اردو شدن، بینظم، شلوغ و غرغرو. غرهایشان هم لذت دارد،غر میهمان ویژه شهداء لذت دارد، باور کن. بچه هایی که فکر میکردم بلای جان اردو شوند،شور افکن اردو شدن و حال و صفایی داشتن. بزرگواری همه دوستان اثبات شد،کوتاهی و ضعفهای ما هم.
داستان عجیبی است دعوت شهداء. میگفت: “دعوتتان ویژه است،شما هم میهمانان ویژه. باور کنید که اول سفر، شرهانی رفتن رسم پذیرایی از میهمان ویژه است.”
ما شرهانی بودیم،منطقهای که هنوز تفحصش ادامه دارد و هر نقطهاش شهیدی آرمیده است. ما شرهانی بودیم، بوی شهداء... . بعد از شرهانی میهمان 40 شهید گمنام تازه تفحص شده در اهواز بودیم. ما میهمان ویژه بودیم.
شرهانی یادتان هست؟ سیدجواد میگفت: “شهداء یا برای محکم کردن عهد و دلتان دعوتتان کردهاند و یا برای اتمام حجب. حواستان باشد از کدام یک هستید.”
باور کن ما مهیمان ویژه بودیم؛برای دلمان برای خودمان ...
باورانه: دوست داشتم میهمانی برای هیچکس بود. نه برای خودم نه برای دلم. // همیشه میلاد و مبعث را با هم اشتباه میگرفتم. وقتی متولد شدن انگار دنیا عوض شد. برایمان رنگ و بویی دیگری دارد بعد از میلادش، مثل بعثت بزرگوار// دل خراب است نه برای تو یا خودش، خراب است برای هیچکس. باور میکنی؟ // میگفت حالا که نوروز امسال متفاوت است با دیگر سالها بیا و دلت را هم متفاوت کن، گفت دل من خراب است ولی خرابهاش را دوست دارم // سنگینی روزگار یا شاید روزگار سنگین؛ نمیدانم. دستی که باید باشد نیست //
کلمات کلیدی: شهدانه