آقا خیلی مهربان، حرم خیلی زیبا بود، حال و هوای آنجا را باید فهمید، باید خورد!
از قم رفتم تا تهران و بعد هم مشهد، گفتم سعی صفا و مروه من همین باشد. اسم سفر را گذاشتم سعی بین خواهر و برادر،از خانم معصومه سلام الله علیها تا آقا امام رضا علیه السلام.
ضریح مطهر حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها- قم
دفعه اول که زیارت عنایت شد، فقط به ضریح نگاه میکردم و اشک بود ... یک کلمه هم نشد بگم، برگشتم سوئیت !!!
دفعه دوم که زیارت عنایت شد،نه زیارت نامه بود و نه نماز، یه مقدار حرف زدم باز اشک امان نمیداد و برگشتم!!
دفعه سوم که زیارت عنایت شد، زیارت نامه و نماز بود، سکوت بود،و فقط گوش میکردم!
.
.
.
وداع وحشتناک سخت بود،از عصر تا شب سه مرتبه زیارت آقا رفتیم، به همه دوستان خیلی سخت گذشت، آخه خیلی زود تمام شد،خیلی زود رفت.
به آقا گفتم: این چند روز که اینجا بودم،هیچ از شما نخواستم، آخه خودتان گفتید که همه را میدانید ... فقط آقا جان،، فقط یک جمله «خدا و شما از من راضی باشید.»
کلمات کلیدی: روزنوشت
ساخته شده توسط Rodrigo ترجمه شده
به پارسی بلاگ توسط تیم پارسی بلاگ.