ده سال پیش، ماهی یک بار مرغ میخوردیم، روز سیام هر ماه. پدرم بیست و نهم حقوق میگرفت. یک دانه مرغ میخرید. ماهی یک بار. خفنترین مهمانیهایمان مرغ سرو میشد. هنوز طعمش زیر دندانهایم است. فکر نکنی چاشنی یا ادویه خاصی داشت، نه! فقط چلومرغ بود، آبپز. ولی خیلی خوشمزه بود و لذت بخش.
الان هفتهای حداقل سه بار مرغ میخوریم. با انواع چاشنیها، از آلو گرفته تا ادویهجات. سالاد فصل هم اغلب هست. یشتر بعضی وقتها هم دو نوع غذا. ولی لذت آن مرغها را ندارد.
سختیهای آنوقتها خاطرات تلخی است، ولی زندگی آن ایام خیلی شیرینتر از حالا بود. بعضی چیزها در عین تلخی، شیرین هستند، خیلی شیرین.
امروز مرغ را کیلویی 1770 تومان نوشته بود. سینه و ران را کیلویی 2000 میدهند. یه سری سینه میخورند مثل آقای نجمی یا مثل من ترجیحاً ران. برای راحتی کار ملت غیور و همیشه در صحنه جدا کردهاند. خدایش ملت راحت شدهاند. همه چیز طبق برنامه و سهولت. ولی لذت کم است. خریدار لذت هم کم. مردم از زندگی لذت نمیبرن. چون درد کم شده. درد که زیاد شود لذت هم زیاد می شود. تلخی و شیرینی کنار هم لذت میسازند. شوری و شیرینی باعث تضاد و فربهی است.
سینه مرغ کیلویی 2000 تومان. خدا جون، سینهام را، تمام و کمال میفروشم، خریداری؟ یعنی سینهی من از سینهمرغ کمتره. فدات بشم، خریداری؟
پ.ن: یادمه ملت مرغ نمیخوردن. پول خرج نمیکردن. ماشالله الان ملت مرفه شدن. خودشون خبر ندارن.
ببین، قیمتی نذاشتما. فقط تو بخر. سر قیمت توافق میکنیم. میدونم کریمی...
کلمات کلیدی: دوران ما
ساخته شده توسط Rodrigo ترجمه شده
به پارسی بلاگ توسط تیم پارسی بلاگ.