سفارش تبلیغ
صبا ویژن

موقتا عنوان ندارد

گنجشک قهوه‏خور و X

مظاهر دیدگاه

کاش اینجا صدای گنجشک‏ها بی‏آد. با یه قهوه ترک، گنده و خفن. دلم می‏خواد خدا دوستم داشته باشه؛‏ سوالی که سریع از مغز نیمه تعطیلم می‏گذره، «تو هم خدا را دوست داری؟» جوابی نمی‏دم. الکی فکرم را می‏برم تا هیچی‏جا، تا همون گنجیشک قهوه‏‏ای ترک. ذهنم را دور می‏دم به سمت اردوی از بلاگ تا پلاک، به نشریه‏ای که داره چاپ می‏شه، قطاری که سوت می‏خواهد کشید، غذایی که برای جسم و روح تمام شده، آخ که چقدر گشنمه! الان توی خونه دارن دست پخت خوشمزه خواهرم را نوش و جان می‏کنند ولی من اینجا باید ...
کاش گنجشک قهوه‏ای ترکی اینجا بود تا با هم حرف می‏زدیم، خیلی حال می‏داد، چون من حرفش را ن‏می‏فهمیدم ولی اون حرف منو ن‏می‏فهمید شاید. قهوه‏ی ترک را دوست دارم. کافه بارون را فکر نکنم. ولی بچه‏هایی که فردا شب آنجا جمع می‏شن را خیلی. کلاً از کافه خوشم نمی‏آد. پارک و قدم زدن را بیشتر حالی هست در ما و می‏باشد.
همه‏ی فکرم شده سفر بازدید از مناطق جنگی، البته اگر این گنجشک و قهوه و گسنگی بزاره.

نمی‏دونم گشنگی درسته یا گسنگی، یا گرسنگی ... هر سه تا یکین، مفهموش، شکم. /  نگرانم، منو بهشت می‏برن؟ خدا چی اونم می‏آد؟ دوستم داری؟ دوست دارم؟ چه سوالهایی، کفرآمیز نباشن یه وقتی!؟ / خوشم می‏آد یه دستی بزنی، من نتونم برم بازدید از مناطق جنوب، خیلی مخلصیم، ما مشتاق، تو مشتاق، تا تاق تاق ... / کی ماه کامل می‏شه؟ خسته شدم از شب تاریک. / این روز نوشت نبود، نوشتار روز بود. / خیلی وقت بود، این تیپی ننوشته بودم. حال داد. / دوستان گفتن، نگو «حال داد»! برای همین به جای کلمه‏ی منهوث و خیلی منع شده و بد بده «حال داد»، از کلمه «مغداری لظت می‏برند» استفاده می‏کنیم./


کلمات کلیدی: روزنوشت

?بازدید امروز: (19) ، بازدید دیروز: (23) ، کل بازدیدها: (271380)

ساخته شده توسط Rodrigo ترجمه شده به پارسی بلاگ توسط تیم پارسی بلاگ.

سرویس وبلاگ نویسی پارسی بلاگ