سفارش تبلیغ
صبا ویژن

موقتا عنوان ندارد

«آهای مردم، ‏مهدی آمد.»

مظاهر دیدگاه

شب جمعه غسل می­کنم. وسایلم را آماده کنار هم می­چینم. و زود می­خوابم تا صبح کِسل نباشم. بعد از نماز، لباس­هام را می­پوشم و توی حیاط کوچیک خونمون رادیو موبایلم را روشن می­کنم، عهد می­خونن، یه مقدار با خودم و خدا حرف می­زنم، درخواست هر هفته­ام را ازش می­خوام.
آخرین بررسی­ها را انجام می­دم،کیف دستی، اوراق و مدارک، پول،‌ وسایل شخصی و کفش کتانی که 5000 تومان مخصوص این کار خریدم. و به خدا می­گم: «آمادم.»
انتظار چیز جالبی نیست، هنوز خبری نرسیده. ندبه را شروع کردن، منم زمزمه می­کنم. یکی از گوشی­های هنزفری را به گوشم نمی­زنم، تا آن صدای روحانی را بشنوم ... ندبه دارد تمام می­شود، سه بار یا مهدی ادرکنی را گفته­ام ولی هنوز صدایی نشنیدم!!‌ با خودم می­گم مطمئنا اون جواب داده، ولی تو، تو خنگِ نشنیدی.
ندبه تمام شده و ساعت حدود هشت صبحه، مثل هر صبح جمعه که تا به امروز داشته­ام، می­کوبم توی سرم،‌که خاک بَر سَرت، آنقدر گوشات صدای ناجور شنیده که جواب امام زمانت را نمی­شنوی!! گناه­ها تند تند از جلوی چشمام رد می­شن و از این بدبختی عصر غیبت که دچارش شدم گِریَم می­گیره ... در خونه را باز می­کنم،‌ شاید یکی از همسایه­ها که مسلمان شیعه است، صدا بزنه،‌ «آهای مردم مهدی آمد.»


کلمات کلیدی: روزنوشت

<   <<   11   12   13   14   15   >>   >
?بازدید امروز: (2) ، بازدید دیروز: (24) ، کل بازدیدها: (271809)

ساخته شده توسط Rodrigo ترجمه شده به پارسی بلاگ توسط تیم پارسی بلاگ.

سرویس وبلاگ نویسی پارسی بلاگ